از دفتر خاطرات یک الاغ

از دفتر خاطرات یک الاغ
گویند در باغ وحش کابل شیری به نام (مرجان) با دیگر حیوانات در حالت گرسنگی و تشنگی و بدبختی زندگی می کرد، به دلیل آنکه ماموران بلند رتبه دولتی استحقاق مواد غذایی این حیوانات بی زبان را دزدیده بودند. روزی همه حیوانات جمع شدند و به مرجان گفتند که تو از همه ما بزرگتر و شجاع تر هستی، باید به نمایندگی ما با سلطان و خلیفه شهر مذاکره نمایی که مواد غذایی ما را بدهند. شیر پذیرفت و به بارگاه رفت تا خواسته های حیوانات را با مسؤولان در میان گزارد. مرجان را در بارگاه راه ندادند و او برگشت و به گفته سعدی بزرگوار، به عجز خود اقرار و به قصور خویش اعتراف کرد و با خود چنین زمزمه می کرد:
آن چه شیران را کند روبه مزاج
احتیاج است احتیاج است احتیاج
حیوانات عاجر آمدند و پریشان و هراسان شدند.… بیشتر بخوانید

سوگنامه یک دبیر

آن شب سیاه، خفاشان شب و مزدوران خلیفه در نعش مردگان تمرین تیراندازی می کردند. هیچکس نمی دانست که دست و پا و سر و تن فرزندش و مادرش و همسرش و خواهرش و پدرش در کجاست. همه آن ها بیکس و بی کوی تنها مانده اند، هم چنان که تنها آمده بودند از شکم مادر.
خفاشان، سرهای بی تن را با خودی آهنین سیاه رنگ پوشانیده اند تا از تمرین تیراندازی جلادان آن ها در امان باشد و تباه نشود که آن سرها را به پاکستان و عربستان سعودی می فرستند، نزدیک خلیفه های بزرگ. در ارگ ریاست جمهوری افغانستان، خلیفه عمر زاخیلوال را می بینم که با راست راست افراطی و چپ چپ افراطی و با جمعی از هفت ثوری ها و هشت ثوری ها چه غربی و چه شرقی دست اتحاد داده اند و بعد از فاتحه گیری خلیفه عمر یک چشم، جشن شادی و شراب نوشی بر پای کرده است و به یاد و ریش احمقان سیاست زده و دین زده می خندد و شراب می نوشد.… بیشتر بخوانید

خر ما از کره گی دم نداشت

خر ما از کره گی دم نداشت:

مردی خری ديد به گل در نشسته و صاحب خر از بيرون كشيدن آن درمانده. به منظور مساعدت دست در دُم خر زده، قُوَت كرد. دُم از جاي كنده آمد. فغان از صاحب خر برخاست كه تاوان بده! مرد به قصد فرار به كوچه ‌يی دويد، بن بست يافت. خود را به خانه‌ يی درافگند. زنی آن جا كنار حوض خانه چيزی می‌ شست و بار حمل داشت. (حامله بود) از آن هياهو و آواز در (دروازه) بترسيد، بار بگذاشت (سِقط كرد). خانه خدا (صاحب خانه) نيز با صاحب خر هم آواز شد. مرد گريزان بر بام خانه دويد.… بیشتر بخوانید

زن کم بخت و خانم خوشبخت

زن کم بخت و خانم خوش بخت :

زن کم بخت و خانم خوشبخت

مادر خدا بیامرزم ادعا می کرد که در میهن ما، زن ها دو گونه اند: نخست زن های اند که از آن ها محافظت و مراقبت نمی شود و کم بخت اند، و دوم زن های اند که از آن ها محافظت و مراقبت می شود و خوشبخت اند.

دستۀ نخست: نام شان (زن) است و در برخی جای ها به نام (عیال) و (سیاه سر) نیز یاد می شوند و از بد روزگار در روستا ها و قریه ها و در بیابان ها و دشت ها زندگی می کنند.… بیشتر بخوانید

منظومۀ لیلی و مجنون ابوبکر یقین

منظومۀ لیلی و مجنون ابوبکر یقین

پروردگارا! به کسی که عشق دادی، چه ندادی و به کسی که عشق ندادی، چه بدادی؟ «خواجه عبدالله انصاری»

این مقاله را به مناسبت چاپ و نشر مثنوی «لیلی و مجنون» برادرم جناب ابوبکر یقین، نوشته ام و در سال ۱۳۸۸خورشیدی در سایت های خاوران، آریایی، آسمایی، زندگی و افغان موج در کشورهای هلند، سویدن، آلمان و اطریش چاپ و منتشر شده است.

ریشه و پیشنۀ داستان لیلی و مجنون: بدون شک در شعر و ادب کهن فارسی به داستان های زیادی بر می خوریم که اصل و ریشه و پیشینه آن از طریق فرهنگ و آثار دینی و غیر دینی و ادبیات پر بار و غنامند عرب به زبان و ادبیات فارسی راه یافته است.… بیشتر بخوانید

سخنی چند در باره کتاب «تخمیس غزلیات حافظ» اثر ابوبکر یقین

سخنی چند در بارۀ کتاب تخمیس غزلیات حافظ، اثر ابوبکر یقین

این مقاله نقد گونه یی است که در سال۱۳۸۸خورشیدی به مناسبت چاپ و نشر مثنوی «تخمیس غزلیات حافظ» اثر منظوم برادرم جناب ابوبکر یقین، نوشته ام و در سایت های افغان موج، زندگی، خاوران، آریایی و آسمایی، در کشورهای اطریش، هلند، سویدن، آلمان، و هم چنان در کتاب «در گذرگاه تاریخ ادبیات» چاپ شده است.
کتاب «تخمیس غزلیات حافظ» در برگیرندۀ سیصد و سی و هشت مخمس از بهترین غزل های شمس الدین مـحمد حافظ شیرازی است که توسط الحاج (ابوبکر یقین) شاعر معاصر هرات در مدت شش سال سروده شده و دارای سه صد و نزده صحیفه است که با قطع و صحافتی زیبا در نشربرگ زیتون در تهران به تیراژ۱۱۰۰نسخه به چاپ رسیده است.… بیشتر بخوانید

یادی از انجمن ادبی هرات

یادی از انجمن ادبی هرات

متن اصلی این نبشته در سال ۱۳۶۸خورشیدی در افتتاح جشنواره «انجمن فرهنگ هرات باستان» که در هوتل ( کانتینین تال) کابل گشایش یافت، به خوانش گرفته شد و در شماره نخست مجله «هری» که ارگان نشراتی این انجمن است، چاپ و منتشر شده است. موضوع یادشده در میان فرهنگیان و نویسندگان افغانستان که در کنگره حضور داشتند، بحث برانگیز شد. عده یی از دانش پژوهان بر این عقیده بودند که انگار نخستین انجمن ادبی افغانستان (انجمن ادبی کابل) بوده است. در این نوشته با اسناد و شواهد نوشتاری ثابت شده است که (انجمن ادبی هرات) نخستین انجمن ادبی افغانستان است.… بیشتر بخوانید

پیش درآمد

پیش درآمد: از مادر بزرگم این ضرب المثل را شنیده بودم که او می گفت: «هرچه پیش آمد، خوش آمد»، در این صفحه، مطالب متنوع و گوناگونی چاپ و منتشر خواهد شد، چه نبشته های خودم باشد و چه از دیگران. برخی از نوشته های دیگران را دستکاری، فشرده، پیراسته و یا آراسته خواهم کرد و این کار را در شعر می گویند:
«انگولک به اشعار». سعی خواهم نمود، تا نوشته ها و اشعار و دیدگاه دیگران را با نام نویسنده و مأخذ آن ذکر کنم، تا امانت داری در نویسندگی را به جای کرده باشم. من روزگار دیده ام و تا حدودی کلاسیک پسند، و به همین دلیل است که خواندن و نبشتن پیرامون ادبیات کهن زبان دری را بیشتر دوست می دارم.… بیشتر بخوانید

کاشکی گربۀ دخترم می بودم

این داستان روایتی، یک واقیعت و حقیقت است، به دلیل آن که عناصر ساخته شده آن، من هستم و دخترم است و گربه دخترم. امروز که این نبشته را بازنویسی می کنم، گربه دخترم درست پنج ساله شده است و هنوز با من زندگی می کند. این نبشته برای کودکان نوجوان، جوانان و دانش آموزان نگارش یافته است. علت این که این داستان گونه را نوشته ام، آن است که در بهار سال ۱۳۸۹خورشیدی از طریق پروژۀ ملل متحد، در دانشکدۀ زبان و ادبیات دانشگاه هرات، به حیث استاد مهمان وظیفه آموزگاری را پیش می بردم و مضمون اصول تحقیق را تدریس می نمودم.… بیشتر بخوانید