یادی از استاد بشیر هروی
آغاز دهه پنجاه خورشیدی بود. آن زمان هژده سال داشتم و محصل دانشگاه کابل. از این که در دانشکده حقوق و علوم سیاسی شامل نشده بودم، سخت ناراحت و دل شکسته شده بودم. در آن وقت من و امثال من بسیار علاقه داشتیم که حاکم شویم و دمی و دستگاهی و خودی داشته باشیم و با اژدهای خودی یار و غار باشیم.
رخصتی های تابستانی فرا رسید. به وسیله ترانسپورت زنده بانان از کابل راهی هرات شدم. در ولایت قندهار موتر ما توقف کرد و اعلان نمود که شب در قندهار می ماند. برای من که هر گز به تنهایی سفر نکرده بودم، بسیار دشوار بود که بدون رهنما به جهت صرف غذا در رستورانت غذاخوری داخل شوم. اطرافم را نگاه کردم، تا بلکه با یاری و همکاری دوستی و همدمی و آشنایی و یا مردی میانه سال و قابل اعتماد بتوانم در رستورانت غذا بخورم. نمی دانم چرا و به چه دلیل از میان آن همه مسافران، استاد علی اصغر بشیر هروی را که هر گز ندیده بودمش، انتخاب کردم و در میز غذا خوری پهلویش نشستم. این نخستین بار بود که با استاد ملاقات حضوری داشتم. لحظۀ گذشت، انگار او دریافته بود که من هراسان و پریشانم و از اطرافیانم می ترسم و می هراسم.
استاد سخنش را این گونه آغاز کرد: حتمن دانشجو هستید؟ زبانم لال شده بود، عجولانه گفتم: نه، محصلم. لبخند معناداری زد و دریافت که خودم را گم کرده ام و یا معنای دانشجو را خوب نمی دانم. گفت: دوران محصلی کوتاه و زود گذر است، باید از زمان سود فراوان برد. از رشته تحصیلی ام پرسید. گفتم: در در دانشکده ادبیات و علوم بشری در رشتۀ زبان و ادبیات فارسی درس می خوانم. استاد با گرمی استقبالم کرد و صمیمانه و صادقانه دلداریم داد و گفت: این رشته تو عالی است و در آینده آموزگار می شوی و آموزگاری بدان دلیل خوب است که زور مردم آزاری ندارد. آن روز فراموش ناشدنی استاد بشیر از شعر و شاعری و ادبیات و گلستان سعدی و مسؤلیت های جوانان در حفظ و نگهداری فرهنگ و آموزش علم، سخنان سودمند گفت و تشویقم نمود تا در رشته ادبیات تحصیلاتم را ادامه دهم. در جریان سال های بعدی چند بار دیگر با برادرم جناب عبدالکریم تمنا به خدمت استاد بشیر هروی رسیدم و از آن استاد بزرگوار چیزها آموختم و اندوختم.
باورمندم که روان شاد استاد بشیر هروی دانشمندیست آگاه، نویسنده و شاعریست توانا، و منجمی است نامدار و شخصیتی است فرهنگی و انسانی است دلسوز و مهربان که عمرش را وقف پژوهش ها و تحقیقات پیرامون مسایل تاریخی و ثبت آثار در آرشیف ملی افغانستان کرده و آثار پر ارزشی را از خود به یادگار گذاشته است. از آثار ارزشمند استاد بشیرهروی میتوان از کتاب های مستقلی، همچون: حالات پیر هرات، هزار و یک حکایت تاریخی و ادبی، خمیر خان، کلیات سنایی، شاهراه تورغندی هرات قندهار، سیری درملک سنایی، شیوه داستانسرایی امیر خسرو دهلوی، اندیشه های پیر هرات و مقالات و نوشته های پژوهشی زیادی نام برد که در سال های متمادی در خارج و داخل کشور اقبال چاپ یافته است.
حالا که از آن زمان ده ها سال می گزرد، باورمندم که خاطره آن روز و آشنایی با استاد، برایم یک روز نیک و با سعادتی بوده است. یکی از افتخارات نگارنده به حیث آموزگار کهن سال آن است که در تجلیل هفتاد و پنجمین سال تولد این شخصیت فرهنگی که در روز چهار شنبه، هژده میزان سال ۱۳۶۹خورشیدی از طرف انجمن فرهنگ هرات باستان در کابل دایر شده بود، حضوری شرکت داشتم و با همکاری مهدی بشیر فرزند ارشد استاد، افتخار ویراستاری کتاب (اصطلاحات نجومی) روانشاد را بدوش داشتم. امیدوارم که جناب مهدی بشیر به چاپ و نشر این کتاب پرمایه اقدام عملی کرده باشند. امروز که از درگذشت استاد بشیر هروی سی و چهار سال می گزرد، روان استاد بشیر هروی را شاد می خواهم!
داکتر غلام حیدر یقین
اول قوس۱۳۹۴خورشیدی.