ذوالقرنین، اشتر صالح، اشک تمساح
از کتاب (فرهنگ نامه یقین)
* * *
ذوالقرنین: واژه (ذو) به معنای دارنده، مالک و صاحب است. در برخی از فرهنگها به معنای دو نیز آمده است. ذوالنورین لقب حضرت عثمان است، به دلیل آن که دو دختر پیامبر را به زنی گرفته است. ذوحیاتین یا ذومعشیتین به ماهی گویند، چنان که ذوالقرینین به معنای صاحب دو قرن است. قرنین جمع قرن است که در ادبیات کلاسیک آن را سده گویند. در تاریخ، ذوالقرنین به کسی گفته شود که در آخر یک قرن و در آغاز قرن دیگر زندگی کرده باشد، چنان که گروهی از شاهان قدیم به این لقب خوانده شده اند. در تاریخ و شعر و ادبیات عربی و فارسی، ذوالقرنین بیشتر به اسکندر مقدونی یا اسکندر یونانی گفته شده که در یونان می زیست و افلاطون و سقراط و ارسطو از جملۀ علمای دربارش بودند. در کتاب اوستا و قرآن و متون تاریخی و مذهبی و ادیان مختلف، اسکندر چهرۀ دو بعدی دارد. به روایت کتاب اوستا و دین زردشت، اسکندر انسانی فاسد، ستمگر، بی خدا و بی دین است که در جهانگیری و کشور گشائی شهرت فراوان دارد و برای بدست آوردن قدرت و ثروت در کشورهای گوناگون تاخت و تاز فراوان کرده و از کشته، پشته ساخته است. اسکندر به مال و ثروت علاقۀ فراوان دارد و شخصی خودخواه و خویشتن بین است و برای جاوید ماندن به دنبال آب حیات یا آب زندگانی می گردد که به آن دسترسی پیدا نمی کند. در فرهنگ عامه و داستان ها و روایات عامیانه نیز اسکندر شخص مطلوبی نیست حتی در سـرش دو شاخ دارد و همیشه در پی آزار انسانهای نیکوکار و نیکو کردار و نیک پندار است. در دین زردشت و تاریخ کشور ما، اسکندر از جملۀ نیروهای شر و اهریمنی و دیو صفت بوده و به نام «گجستک» یعنی ملعون و لعنت کرده شده لقب گرفته است و این شخصیت نامطلوب در شعر و ادبـیات فارسی دری نیز بازتاب فراوان یافته است. چهره و بعد دومی شخصیت اسکندر که در متون اسلامی و مذهبی آمده، چنان است که او انسانی است، ستوده کار و نیک خصال و خداجوی و خداپرست و به روایت قرآن، به درجه پیامبیری رسیده است. این اسکندر به مقابل زشتی ها و پلیدی ها بر می خیزد و با بدکاران و ستمگران مبارزه می کند و یار نیکو کاران و صادقان و راستان است. گویند اسکندر به مقابل قوم یآجوج و مآجوج دیواری بزرگ ساخته است که به نام (سد سکندر) یاد می شود، و نیز اسکندر آیینۀ داشته که درآن حالات و وضع کشورها را از نزدیک میدیده است. در بارۀ سکندر شاعران و نویسندگان عرب و عجم، اسکندرنامه های مستقل به نثر و نظم نوشته اند و سروده اند، مانند: اسکـندرنامۀ نظامی و اسکندرنامۀ مولانا جامی و اسکندرنامۀ امیرخسرو دهلوی و اسکندرنامۀ فردوسی که در داخل شاهنامه، آمده است.
* * *
اشتر صالح: ناقعۀ صالح نیز گویند. ناقه در لغت به معنای شتر ماده است. در قرآن هفت مرتبه از ناقه صالح نام برده شده، و آن اشتری بوده که صالح پیامبر به معجزه و امر خدا از میان کوه بیرون آورده است. بلعمی در کتاب (ترجمۀ تاریخ طبری) آورده است که مردم از صالح پیغمبر معجزه خواستند و او گفت: چه می خواهید؟ «گفتند: آن خواهیم که ازین کوه سنگ خاره، اشتری بیرون آری، ماده سرخ موی با یک بچه همچون او سرخ موی، چنان که علف بروید و گیاه خورد، آن گاه، به تو بگرویم. صالح، گفت: این در نزد خدای تعالی سخت آسان است. دعا کرد، آن کوه بنالید به امر خدای عز و جل، از میان وی شتری بیرون آمد، ماده سرخ موی با یک بچه از عقب وی دوان.،چون آن بچه بانکی بکرد و به علف خوردن ایستاد.»
ناصر خسرو بلخی در این بیت، اشاره بدان دارد که انگار خداوند ناقه یا اشتر صالح را از میان کوه و سنگ بر آورده است:
بقای صالح و بد عمر او صد و هفتاد
خداش ناقه فرستاد از میان حجر
صالح از قوم (عاد) درخواست کرد که آن شتر را نکشند، اما قوم عاد سخنان او را نشنودند و اشتر را کشتند. خداوند صاعقۀ بر آنان فرو فرستاد، و آن قوم تباه شدند. شتر صالح از طریق قرآن و زبان و تاریخ ادبیات عرب داخل شعر و ادبیات و زبان فارسی گردیده و کنایه از بیگناهی و معصومیت و پاکی است. سعدی در این بیت، اشاره به اشتر صالح و خر دجال دارد:
گرگ گرسنه چو گوشت یافت نپرسد
کاین شتر صالح است یا خر دجال
و ناصر خسرو نیز در همین مورد گوید:
خون حسین آن بچشد در صبوح
وین بخورد از اشتر صالح کباب
* * *
اشک تمساح: در فـرهنگ های غیاث اللغات و معین و لغتنامۀ دهخدا، در ذیل این واژۀ آمده است که تمساح کنایه از آدم دروغگوی و دروغ زن و مرد بدخوی و سرکش و خبیث است. در فرهنگ آنندراج، تمساح به جانوری گفته شود که در رود نیل به مصر و در بعضی از رودهای سند یافت می شود. جانوری است، مانند سوسمار تناور دراز دم که چهار دست و پایش کوتاه است. بر روی سر و پشت تا پایان دم او سپر استواری است، مانند سپر سنگ پشتان که از پشیزهای شاخی فراهم آمده است و بخشی از آن پوسته به بخش دیگر پیوسته است. در فرهنگ المنجد، آمده است که تمساح را در یونانی (کروکودیلوس) گویند و آن جانوری باشد از نوع خزندگان که در رودهای بزرگ آفریقا زندگی می کند و طول آن بین۶ تا ۸ متر است. این جانور به سختی در خشکی حرکت می کند، مگر در آب حرکت سریع و تند دارد. پوست لاکی آن درمقابل گلوله مقاومت می کند و نوعی دیگر این جانور که (کائیمان) نامیده می شود در رودهای بزرگ چین و آمریکا زندگی می کند که پوستش را دباغی کنند و به مصرف رسانند. در فرهنگ فارسی عمید، آمده است که تمساح خزنده ای شبیه سوسمار با چهار دست و پای کوتاه و پرده دار و دم دراز، و درازی بدنش تا ده متر می رسد. دهانش فراخ و در فک بالا و پائین خود قریب نود دندان دارد. در آب شنا می کند اما نمی تواند همیشه در زیر آب بماند. در خشکی تخم می گزارد و تخم های خود را در کنار دریا در میان شن ها پنهان می کند و تخم هایش در مدت سه ماه باز می شود. تمساح را به نام (نهنگ مصری و نهنگ افریقائی) نیز یاد کنند که بی رحمانه طعمه اش را می بلعد و اشک از چشم او سرازیر می شود، چنان که بیننده گمان می کند که تمساح برای قربانی اش اشک می ریزد، در صورتی که این اشک محصول فـشاری است که به فـک تمساح وارد می شود. اشک تمساح، اصطلاحی است مشترک در بین چندین زبان دنیا، برای بیان کنایه آمیز تاسف ها و اشک های ناصادق چنان که اشک تمساح صادق هدایت به زبان فارسی و اشک تمساح الکس رایدر و نمایشنامۀ شکسپیر به زبان انگلیسی از جملۀ آثار شناخته شده به شمار می روند. در سال۱۴۰۰میلادی (سرجان ماندويل) سياح انگليس، ادعا کرد که تمساح، پیش از بلعيدن طعمه، اشک دروغ مي ريزاند، مگر در سال۱۹۲۴جانسون زیست شناس معروف در چشم چهار نوع تمساح پياز و نمک ريخت ولي اثري از غم و اندوه و گريه در آن ها نيافت و به همین دلیل، بعدها دانشمندان معتقد شدند که تمساح ها هر گز اشک نمی ریزانند و این اشک ریختاندن آن ها مبناي واقعي ندارد. اشک تمساح در فرهنگ عامه و باور مردم و ضرب المثل ها و شعر و ادبیات فارسی، باز تاب فراوان یافته، و کنایه از گریه و اشک دروغین و مردم فریبی و ظاهر خود را خلاف باطن نشان دادن است. به هر عمل دروغی گفته شود که برای تأثیرگذاری بر دیگران در جهت جلب اعتماد آن ها و سوء استفاده این اعتماد به کار رود. وقتي كه كسي به دروغ و نیرنگ وانمود مي كند كه او سخت ناراحت است و گریه می کند، برایش مي گويند که اشك تمساح مي ريزد. از مسعود سعد سلمان است در همین مورد:
آن پیل مست انگیخته و زدست شست آویخته
با بحر دست آمیخته، تمساح پیچان بینمش
نویسنده: داکتر غلام حیدر یقین
15 سپتمبر 2015