این نبشته تحقیقی گونه است. بار نخست در سال۱۳۶۱خورشیدی از طرف وزارت تعلیم و تربیۀ افغانستان در دو هزار نسخه چاپ و منتشر شده است. بار دوم در سال ۱۳۶۶در مجلۀ «عرفان» در شماره های اول، دوم و سوم در کابل اقبال چاپ یافته است. اصل متن، برای دانشجویان دانشکدۀ ادبیات و انستیتوت پیداگوژی و مؤسسات عالی تربیۀ معلم افغانستان نگارش یافته است و از دهه شصت خورشیدی تا اکنون در مؤسسات آموزشی عالی کشور به حیث مضمون تاریخ ادبیات تدریس می شود و مورد استفادۀ استادان ادب دری قرار می گیرد. این مقاله را می توان در کتاب «در گذرگاه تاریخ ادبیات» که در مطبعۀ نقره ای هرات در ۲۸صفحه چاپ و منتشر کرده ام، نیز مطالعه کرد. این نبشته خلاصه و فشرده شده و در آن آرایش و پیرایش صورت گرفته است.
تجلی ادب دری در قرون اولیۀ اسلامی: جریان اوضاع ادبی در سده های اولیه اسلامی در خراسان به گونه یی است که مردم سرزمین ما با وجود آن که تحت فشار و شکنجۀ تازیها قرار داشتند، باز هم توانستند که همان زبان قدیمی و لهجه های گفتاری و محلی را که در بین شان رواج داشت، حفظ کنند و بدان سخن بگویند. شعر های که از این دوران به دست ما رسیده، بر وزن هجایی بوده و بخشی از آنها دارای قافیه است، چنان که در سروده های آتشکده کرکوی و هجو کودکان بلخ دیده می شود، بدین گونه که یاد کرده آید:
سرود آتشکد، کرکوی: گوینده این سرود ابوالمؤید بلخی است که در شاهنامه اش موجود است و نویسنده تاریخ سیستان (نویسنده این کتاب معلوم نیست) این سرود را از داخل شاهنامۀ ابوالمؤید نقل کرده است و فکر می شود که مربوط باشد به اواخرعهد ساسانیها و پیش از اسلام. سرود ابوالمؤید بلخی از این قرار است:
فــرخــتـه بــاذا روش … خنیده گرشسپ هوش
همی برست از جوش … انـوش کـن می انوش
دوســت بـــذ ا گــوش … به آفـرین نهاده گوش
هــمیـشه نـیکی کـوش …(که) دی گذشت ودوش
شـاهـا! خـــدایـایـگانـا … بـافـــریــن شــاهـــی
آن گونه که در سروده یاد شده دیده می شود، ما حتی یک واژه عربی و غیر دری را در آن نمی بینیم و از این گذشته سرود بالا، بیانگر آن است که مردم سرزمین ما در دوران کهن نیز دارای اندیشه های تابناک بوده و از فرهنگ اصیل و غنی برخورددار بودند. در سرود ابوالمؤید بلخی که دارای بیتهای شش هجایی و قافیه دار است، چند واژه اصیل زبان فارسی دری دیده می شود، چون: فرخته، خنیده، هوش، بذاگوش و مانند اینها.
هجو کودکان بلخ: نمونه دیگر شعر هجایی در ادب فارسی به نام شعر بلخیان معروف است. این سرود بیانگر یک حقیقت تاریخی نیز می باشد. گویند که اسد فرزند عبدالله، حاکم بلخ بود و در سال ۱۰۸هجری به منظور جنگ به شمال آمو رفت تا همراه امیر ختلان و خاقان ترک بجنگد. در این جنگ اسد از دست امیر ختلان شکست خورد و به بلخ برگشت. بلخیان او را هجو کردند، تا آن که این هجو بر سر زبان کودکان و نوجوانان افتاد و کودکان در هر محله و کوچه با خود این شعر را زمزمه می کردند:
از خـتلان آمـذیه … بـرو تـباه آمـذیـه
آوازه بـاز آمـذیه … بیدل فراز آمـذیه
سرود بالا هشت هجایی بوده و امروز نیز واژه «آمذیه» در برخی از مناطق کشور ما به معنای «آمده است» به کار برده می شود. ما می توانیم که سرود یاد شده را به گونه امروزی این گونه معنی نماییم: از ختلان آمده است. آوازه باز آمده است. بیدل فراز آمده است.
از سرودها و اشعاری که یاد کردیم، می توان چنین نتیجه گیری کرد که در اوایل اسلام در خراسان منظومه هایی به زبان فارسی دری موجود بوده و زبان آنها نیز فارسی بوده است، و پس از آن که لهجه دری به صفت یک زبان رسمی و ادبی شناخته شد، شاعران زیادی به این زبان سرودها و شعرهای سروده اند و اثرهای پر ارج، گران سنگ و ماندگاری را به وجود آورده اند.
آغاز شعر گویی در زبان دری: در باره نخستین شاعر زبان فارسی اندیشه های گوناگونی در دست است. کهن ترین مآخذی که در این مورد می تواند ما را یاری رساند و برای ما آگاهی بدهد، این کتابهاست:
نخست، تاریخ سیستان: نویسنده این کتاب معلوم نیست، ولی این معلوم است که بخش قدیم آن در سال ۴۴۵ خورشیدی نوشته شده است. نویسنده تاریخ سیستان آن گاه که در باره لشکر کشیهای یعقوب فرزند لیث صفاری در خراسان و گشودن هرات و پوشنگ و تار و مار ساختن سپاه محـمد فرزند طاهر فوشنجی، بحث می کند در مورد نخستین شاعر زبان دری چنین می نویسد: یعقوب به هرات آمد. هرات را بگرفت و در این وقت شاعر زبان عربی او را به زبان عربی شعر گفت و ستایش کرد، اما یعقوب که به زبان عربی آگاهی نداشت، به خشم آمد و گفت: «چیزی که من اندر نیابم، چرا باید گفت» در این وقت محـمد فرزند وصیف حاضر بود و چون دید که یعقوب به خشم آمده، لذا زبان به ستایش او گشاد و به زبان دری قصیدۀ سرود که چند بیت آن قصیده بدین گونه است:
ای امیری که امیران جهان خاصه وعام.. بنده وچاکرومولا وسگ بند وغلام
ازلی خطی ورلوح که ملکی بدهید… به ابی یوسف یعقوب بن اللیث همام
به لتام آمدرتبیل ولتی خوردبه لنگ.لتره شدلشکررتبیل وهباگشت گنام
دوم، لباب الا لباب: نویسنده این کتاب نورالدین محـمد فرزند محـمد عوفی است که کتابش را در سال ۶۱۷-۶۲۵هجری به نام ناصرالدین قباچه تآلیف کرد.عوفی معتقد است که نخستین شاعر زبان فارسی، بهرام گور است، آن جا که نگاشته: «بباید دانست که اول کسی که شعر پارسی گفت، بهرام گور بود….» این بیت به بهرام گور نسبت داده شده است:
منم آن شیرگله، منم آن پیل یله… نام من بهرام گور کنیتم بوجبله
سوم، المعجم فی معاییر اشعارالعجم: نویسنده این کتاب، شمس الدین محـمد فرزند قیس رازی است که در اوایل سده هفتم هجری می زیست. او نیز نخستین شعر فارسی را به بهرام گور نسبت می دهد و در این مورد نوشته است: «و هم چنین ابتدا شعر پارسی، به بهرام گور نسبت می کنند…» و جای دیگر در همین کتاب نخستین شاعر فارسی زبان را ابوحفص سغدی نوشته است: «و بعضی می گویند که اول شعر پارسی ابوحفص حکیم بن احوض سغدی گفته است، از سغد سمرقند، و او در موسیقی دستی تمام داشته و ابونصر فاریابی در کتاب خویش ذکر او را آورده است و صورت آلتی موسیغاری، نام آن شهرود که بعد ازبوحفص هیچ کس آن را در عمل نتوانست آورد…. »
چهارم، تذکره دولتشاه سمرقندی: دولتشاه فرزند علاؤالدوله سمرقندی در کتاب تذکره الشعرا که در سال ۸۹۲هجری نوشته است، در مورد نخستین شاعرفارسی زبان باز هم بهرام گور را تأئید و تصدیق می دارد و چنین می نویسد: «علما و فضلا به زبان فارسی قبل از زمان اسلام، شعر نیافته اند و ذکراسامی شعرا را ندیده اند، اما در افواه افتاده که اول کسی که شعر گفت به زبان فارسی، بهرام گور بود….»
پنجم ، مجمع الفصحا: نویسنده این کتاب رضا قلی خان هدایت است که در سال ۱۲۱۵خورشیدی در شهر مازندران تولد شد و بعدها معروف به لله باشی گردید. هدایت نیز در کتاب مجمع الفصحا در مورد نخستین شاعر فارسی زبان نوشته است: «چنان که در تواریخ کهن از شاعران زمان باستان سخنان موزون ذکر کرده اند، بعضی گفته اند که اول کسی که زبان به سخن موزون برگشاده، هوشنگ دوم، پادشاه قدیم عجم بود و شعر بهرام گور خود مشهور است و هم چنان شعر ابوحفص سغدی سمرقندی که گفته است:
آهوی کوهی دردشت چگونه دودا … او ندارد یار بی یار چگونه بودا
بدین گونه ما از مطالعه کتابهای یادشده، به این پیامد و نتیجه می رسیم که شاعران زبان فارسی دری عبارت اند از بهرام گور،ابوالعباس مروزی، حنظله بادغیسی، ابوحفص سغدی سمرقندی و چند تن دیگر. باید یاد آور شد که تمام مطالبی که یاد کردم و تاریخ نویسان زبان و ادب دری در باره آن مطالبی نوشته اند، همه وهمه از روی قیاس و گمان است و هیچ یک از آنها نمی توانند برای ما به اثبات برسانند که فلان شاعر نخستین شاعر زبان فارسی است، مگر آن چه را که می توان گفت، آن است که شعر و شاعری در روزگار پیش از آنها نیز وجود داشته، منتها نخستین اثر شعری که هم اکنون به زبان فارسی در دست ماست، از همان شاعرانی است که ما از آنها یاد کردیم.
سامانیها کی بودند: به روایت تاریخ، در دوران کهن پیش از اسلام، در روستای سامان بلخ، خانواده یی می زیست که دین زردشتی داشت. بنیان گذار این خانواده بلخی الاصل، مردی بود، به نام (سامان خدای) که سلسله نصبش به بهرام چوبین می رسید. سامان خدای در زمان امویان در بلخ قدرتی تمام داشت، اما چون در بلخ آشوبهایی رخ داد، لذا سامان خدای به اسد پناه برد و اسد با وی نیکویها کرد و برای نخستین مرتبه فرمان روایی بلخ را به او داد. سامان خدای چون به اسد ارادت تمام داشت، لذا یکی از فرزندان خود را اسد نامید. فرزندان اسد بن سامان خدای که نوح، احمد، یحیی و الیاس نام داشتند، هرکدام شان در خراسان شهرت زیادی پیدا کردند. بعد از وفات نوح که حاکم سمرقند بود، این شهر تحت فرمانروایی احمد سامانی قرار گرفت و بعد از آن که احمد درگذشت، نصر جای نشین وی گردید و پس از نصر تمام شهرهای خراسان برای اسماعیل داده شد. اسماعیل شاهی بود مردم دوست و با فرهنگ که در گسترش فرهنگ و زبان فارسی خدمتهای ارزندۀ را انجام داد. یکی از ویژگیهای عمده و اساسی خانواده سامانی این بود که شاعران و نویسندگان را مورد لطف و نوازش خود قرار می دادند و آنها را در گسترش زبان و هنر تشویق و ترغیب می نمودند، چنان که در باره رودکی گفته اند که: «اسباب او را چهار صد اشتر می کشید.» وزیران عهد سامانی نیز مردمانی بودند دانشمند و دانش دوست که در بارور ساختن علم و فرهنگ توجه خاصی داشتند، از آن جمله می توان از بزرگانی چون: مصعبی، جیهانی، بلعمی و عتبی نام برد. از اعضای خانواده سامانی، چندین نفر به فرمانروایی و پادشاهی رسیدند که نامهای شان به ترتیب بدین گونه است: امیر اسماعیل که از سال ۲۷۹ تا سال ۲۹۵هجری سلطنت کرد. امیر احمد فرزند اسماعیل که از سال ۲۹۵ تا ۳۰۱هجری فرمانروایی نمود. امیر سعید نصر فرزند احمد که پادشاهی وی ازسال ۳۰۱ آغاز و تا سال ۳۳۱هجری ادامه داشت. امیر حمید نوح فرزند نصر که در سال ۳۳۱ به پادشاهی رسید و تا سال ۳۴۳هجری به پادشاهی ادامه داد. امیر رشید عبدالملک فرزند نوح که در سال ۳۴۳ به حاکمیت رسید و تا سال ۳۵۰ پادشاه بود. امیر ابوصالح منصور فرزند نوح فرزند نصر سامانی که از سال۳۵۰ تا سال ۳۶هجری پادشاهی کرد. امیر رضی ابوالقاسم نوح فرزند منصور که پادشاهی آن از سال ۳۶۶ آغاز شد و در سال ۳۸۷ هجری پایان یافت. منصور فرزند نوح سامانی که از۳۸۷ تا سال ۳۸۹هجری پادشاهی نمود. عبدالملک فرزند نوح سامانی که از سال ۳۸۹هجری به پاد شاهی آغاز کرد.
اوضاع ادبی و فرهنگی در زمان سامانیان: بدون شک زمان سامانیها باشکوه ترین دوره ادبی و فرهنگی خراسان دوره اسلامی است، به دلیل آن که در اثر تشویق و بزرگداشت فرمانروایان سامانی کار شعر و شاعری و نویسندگی و پژوهش در زمینه های گوناگون رونقی تمام یافت و شاعران و نویسندگان دست به ایجاد بهترین و بزرگترین اثرهای ادبی و هنری زدند و چنان آثار ادبی و علمی را به وجود آوردند که تا اکنون آن اثرها از جمله بهترین و زیباترین اثرهای ادبی و علمی به شمار می آید. شاد روان غلام محـمد غبار، در کتاب «افغانستان در مسیر تاریخ» به نیکوترین وجهی اوضاع ادبی و فرهنگی دوره سامانی را برای ما معرفی می کند ونوشته است: «شهرهای افغانستان و مأورالنهر مرجع علما، شعرا و هنرمندان سایر ممالک بود. عبدالله بلعمی، قافله سالار نظم دری، رودکی بخارایی، ابوعلی محـمد بن ابوالفضل بلعمی مترجم تاریخ طبری، ابو عبدالله محـمد بن احمد جیهانی فاضل و مؤلف، ابوعلی بن ابوعبدالله جیهانی، ابوعبدالله احمد بن ابوعلی جیهانی مؤلف کتاب المسالک و آئین مقالات و عهود للخلفا، ابوفضل محـمد بن ابوعبدالله جیهانی، ابومنصور عبدالله بن نصر جیهانی، ابوطیب مصعبی و ابوالحسن عتبی و غیره که در نشر علم و هنر تآثیر بارزی داشتند. زبان فارسی دری، در دوره سامانی منکشف گردید و آثاری در نظم و نثر در این زبان به میان آمد. تفسیر طبری و کلیله و دمنه در زبان دری ترجمه شده، عجایب البلدان ابوالموید بلخی، شهنامه منثور منصوری، شهنامه منظوم مسعودی، حدودالعالم جوزجانی و کتاب الابنیه فی حقایق الادویه علی بن موفق هروی، تآلیف گردید. شعرای، چون: شهید بلخی، رودکی بخارایی، دقیقی بلخی و رابعه بلخی و ده ها نفر دیگر ظهور نموده، نمونه کامل نثر دری آن روزگار هم تاریخ بلعمی و کتاب حدودالعالم است که در آن لغت دری بر لغات عربی فزونی دارد.
فلاسفه و علمای این دوره از پیش قدمان علمی دوره اسلامی خراسان هستند، از قبیل: ابوزید بلخی، ابوسعید سجزی، ابوسلیمان منطقی، ابوجعفر خازم و ابوالوفا جوزجانی. در علوم دینی ابوسلیمان بستی، ابوحاتم بستی، محـمد بن الکاتب و از همه مشهورتر محصول قرن نهم ودهم میلادی ابونصر فارابی و ابن سینای بلخی است.
دربارهای کوچک محلی در افغانستان (خراسان) عهد سامانی همه در علم و هنر پروری نمونه دربار سامانی بودند، چه در بلخ و جوزجان و چه در هرات و سیستان و چه در چغانیان و خوارزم. بخارا پایتخت سامانی با کتاب فروشی خود و کتابخانه سلطنتی مرکز علمی آن روزه آسیای وسطی بشمار می رفت. ابن سینا در همین جا بود که با آثار ارسطو و فارابی آشنا گردید.»
حماسه سرایی یا شعر رزمی در روزگار سامانیان: بخشبندی ادبیات به گونه های سه گانه، چون: حماسی یا « ایپیک» غنایی یا «لیریک» و تمثیلی یا «دراماتیک» نخستین مرتبه توسط ارسطو فیلسوف مشهور و معروف خوارزم قدیم صورت گرفته است. ارسطو در کتاب (بوطیقا) که بعدها توسط عبدالحسین زرینکوب به نام «فن شعر» ترجمه شده، معتقد است که آغاز شعر رزمی و یا شعر حماسی، با پیدایش آدمیزاده آغاز یافته و بشر از آغاز پیدایش به این گونه شعر آشنائی و علاقمندی داشته است. این اندیشه بعدها مورد تائید دانشمندانی، چون: ابن سینا، هیگل، بلینسکی نیز قرار گرفته است. مارکس معتقد است که شعر حماسی «در مرحله قشنگی رشد خلقها» به وجود آمده است. گفته مارکس را بلینسکی اندیشمند سترگ روسیه، به این گونه تعبیر می کند که شعر حماسی تنها «در مرحله شباب عمر خلقها» عرض وجود کرده است. بنا به گفته ساموئل تیلور کاله ریچ (۱۷۷۲ – ۱۸۳۲) که یکی از جمله نقادان معروف انگلستان است، شعر حماسی نخستین نوع شعر است که بشر ابداع کرده و اقوام باستانی در آغاز پیدایش آن را برای توصیف احوال و اعمال قهرمانان خویش ساخته اند. در این مورد استاد ذبیح الله صفا در کتاب (حماسه سرایی در ایران) درست و برحق گفته است که «حماسه نوعی از اشعار وصفی است که مبتنی بر توصیف اعمال پهلوانی و مردانگیها و افتخارات و بزرگیهای قومی یا فردی باشد، به نحوی که شامل مظاهر مختلف زندگی آنان گردد. موضوع سخن در این جا امر جلیل و مهمی است که سراسر افراد ملتی در اعصار مختلف در آن دخیل و ذینفع باشند، مانند: مشکلات و حوایج مهم ملی از قبیل مسآله تشکیل ملیت و تحصیل استقلال و دفاع از دشمنان اصلی و امثال اینها، چنان که در شاهنامه ها و حماسه های ملی جهان ملاحظه می شود و یا مشکل فلسفی مانند: خیر و شر در قطعاتی از اوستا و منظومه های بهشت گمشده و بهشت مردود هملتون که جهانیان همگی آن را ارج و بها نهند. در شعر حماسی دسته یی از اعمال پهلوانی، خواه از یک ملت باشد و خواه از یک فرد، به صورت داستان و یا داستنهایی در می آید که ترتیب و نظم در همه جای آن آشکاراست. از نقطه یا نقاطی آغاز می شود و به نقطه یا نقاطی پایان می پذیرد. ناقص و ابتر نیست و خواننده می تواند با خواندن آن داستان از مقدماتی آغاز کند و به نتایجی دست یابد.» بنا به آن چه که در مورد شعر حماسی گفته آمد، بدون شک می توان ادعا کرد که این گونه شعرحماسی در حوزه آریانای کهن و به ویژه در کشور ما همواره موجود بوده و رونقی تمام داشته است، چنان که در (ریگویدا و اوستای زردشت) نمونه های از شعرحماسی به چشم می خورد. به صورت عموم این گونه اشعار در مورد کارنامه های قهرمانان ملی و مذهبی و کیفیت مبارزه آنها با بد کاران و ستیزه گران و اهریمنان و تضاد و مبارزه بی امان بین خیر و شر و داد و بیداد و خوبی و بدی سروده شده است. ¬در کتاب اوستا در بابهای (رام یشت و آبان یشت و ویشاسپ یشت) ما به نامهای کیومرث، نوذر، منوچهر، گستهم، کیکاوس، کیقباد، کیخسرو، آرش کمانگیر، زریر، رستم ، اسفندیار و گشتاسپ بر می خوریم که نمایانگر افتخارات ملی کشور ماست و بعدها این گونه کارنامه های قهرمانان ملی، زبان به زبان نقل و به کتابها ضبط شده است. در خراسان دوره اسلامی و به ویژه در زمان سامانیان که مورد بحث ماست شعرحماسی رونقی تمام یافت و درهمین زمان است که نویسندگان و شاعران زیادی دست به کار حماسه سرایی زدند و در باره قهرمانیها و مبارزه راد مردان سرزمین خود شعرها و داستانها و کتابهایی نوشته اند. در این نبشته نخست کوشش می شود تا در باره شاهنامه های منثور بحث شود و بعد از آن به ترتیب، شاهنامه های منظوم معرفی خواهد شد.
شاهنامه های منثوردوره سامانی: چنان که گفته آمد در خراسان دوره ای اسلامی، به تأسی از غنای ادبی گذشته و دلچسپی به احیا و استحکام مظاهرهنری و ادبی و تاریخی روزگاران پیشین بود که اهل ذوق و هنر به تدوین روایات ملی دست زدند و بهترین اثرهای منثور را به وجود آورد ند، چنان که می توان از شاهنامه ابومنصوری و شاهنامه ابؤالموید بلخی و شاهنامه ابوعلی بلخی، نام برد.
اول، شاهنامه ابومنصور: از کهن ترین شاهنامه که در زمان سامانیان به نثر نگاشته آمد، یکی شاهنامه ابو منصور است. ابومنصور محـمد فرزند عبدالرازق سپهسالار خراسان بود و مردی بود سخت با فرهنگ و مردم دوست و وطنپرست. او برای ابومنصورالمعمری که وزیرش بود، دستور داد، تا دانشمندان و نویسندگان را از هر گوشه و کنار خراسان جمع نموده و به تدوین شاهنامه همت گمارند. این شاهنامه، توسط چهار تن از دانشمندان و موبدان خراسان در تحت نظارت ابومنصورالمعمری در سال۳۴۶هجری تألیف شده و از شاهی کیومرث آغاز و تا فرمانروایی یزد گرد آخرین فرمانروای ساسانی ادامه می یابد. اصل این کتاب امروز در دست ما نیست و تنها مقدمه آن توسط شاهنامه فردوسی به دست ما رسیده و به نام (مقدمه قدیم شاهنامه) یاد می شود. مقدمه قدیم شاهنامه شامل مطالبی است در باره: ستایش خداوند و ستایش حضرت محـمد و چگونگی فراهم آوری شاهنامه و این که مردم جهان به دانش و فرهنگ و کارها و قهرمانیهای گذشتگان خود علاقمند اند. در پایان نویسنده به بیان و شرح زندگینامه خود پرداخته و اوضاع و احوال و شرایط دربار سامانیان را شرح می دهد. در زمان شهزاده بایسنقر مقدمه قدیم شاهنامه از شاهنامه فردوسی حذف شد و مقدمه جدیدی که در زمان تیموریان هرات نوشته شده بود، به آن افزود گردید که به نام (مقدمه جدید شاهنامه) یاد می گردد.
نمونه یی از نثر مقدمه قدیم شاهنامه ابومنصوری: «سپاس و آفرین خدای را که این جهان و آن جهان را آفرید و ما بنده گان را اندرین جهان پدیدار کرد و نیک اندیشان و بد کرداران را پاداش و پاد افراه برابر داشت، و درود بر برگزیده گان و پاکان و دینداران باد، خاصه بر بهترین خلق خدا، محـمد مصطفی صلی الله علیه و سلم و بر اهل بیت و فرزندان او باد.»
چنان که در نمونه نثر قدیم شاهنامه دیده می شود، این مقدمه از جمله نخستین نمونه های نثر قدیم فارسی است که دارای این ویژگیهاست: واژه های دری آن نسبت به واژه های عربی زیاد بوده و فیصد یک تا دو لغت عربی در آن زیادتر به چشم نمی خورد. واژه ها و لغاتی که در نثر مقدمه قدیم شاهنامه به کار برده شده، به گونه عموم ساده و روان است. در این مقدمه، صنایع لفظی، مانند: مترادف، سجع به کار برده نشده است.
دوم، شاهنامه ابوالمؤید بلخی: ابوالمؤید بلخی از جمله شاعران و نویسندگان زمان سامانیان بوده که در بلخ به دنیا آمد و از جمله کسانی است که پیش از فردوسی دست به کار تصنیف شاهنامه زد و به روایتی، نخستین شاعریست که داستان شیرین یوسف و زلیخا را به شعر فارسی درآورد. ملک الشعرابهار معتقد است که ابوالمؤید بلخی کتاب دیگری هم داشته که به نام «عجایب البلدان» یاد می شود. نسخه خطی کتاب در کتابخانه شاد روان ملک الشعرا موجود است. از آغاز کتاب معلوم می شود که ابوالمؤید بلخی این کتاب را برای ابو القاسم فرزند منصور سامانی نوشته و برایش اهدا کرده است. باید گفت که ابوالمؤید بلخی کتاب دیگری نیز به نثر دارد و آن عبارت از شاهنامه اوست. ابوالمؤید بلخی این کتاب را در اوایل سده چهارم هجری نوشت و بسیاری از روایات و داستانهای ملی و مردمی را به رشته تحریر در آورد و بخشی از آن به دست ما رسیده که آن هم قطعه یی از کتاب گرشاسپنامه است و صاحب تاریخ سیستان از آن نقل کرده است. کتاب گرشاسپ نامه ابوالمؤید بلخی بعدها اساس منظومه اسدی طوسی قرار گرفت و به نام « گرشاسپ نامه اسدی» یاد می شود. قابل یاد کرد است که سراینده گرشاسپنامه، ابونصر علی فرزند ابواحمد اسدی طوسی است که در سال ۴۶۵ هجری درگذشت. اسدی طوسی در سرودن کتابش از گرشاسپ نامه ابوالمؤید بلخی استفاده کرد و ظاهرآ نخستین داستان رزمی و حماسی است که پس از شاهنامه فردوسی به نظم دری در آورده شده است. کتاب گشتاسپ نامه اسدی در سال۴۵۸هجری به پایان رسید و نسخه های مختلف آن از هفت تا ده هزار بیت دارد.
بدون شک می توان گفت که برعلاوه گرشاسپنامه داستانها و کتابهای حماسی دیگری نیز در مورد کارنامه و زیست نامه این خانواده نیمروزی در همین دوره به رشته تحریر درآمد، مانند: داستانهای که در باره نریمان، سام، زال، رستم، فرامرز و سهراب و برزو نوشته شده است.
سوم، شاهنامه ابوعلی بلخی: ابوعلی محـمد فرزند احمد بلخی یکی از جمله نویسندگان و شاعران مشهور بلخ است که در نیمه دوم سده چهارم هجری می زیست. این شاعر از زمره نخستین کسانی است که به نوشتن شاهنامه منثور پرداخت و کتابی ارزنده و مفید در باره تاریخ حماسه کشور ما به زبان دری از خود به یادگار گذاشت. ابوعلی بلخی در کتاب شاهنامه کوشش نموده تا روایات حماسی و رزمی قهرمانان ملی و مردمی سرزمینش را به گونه مستند و ازروی روایات کتبی بیان کند و به همین دلیل است که بعدها کتابش بیشتر مورد توجه نویسندگان و شاعران قرار گرفت، چنان که ابوریحان محـمد فرزند احمدالبیرونی دانشمند غزنی (۳۶۲- ۴۴۰ ) در کتاب «آثارالبا قیه » از این کتاب نام برده و به معتبر بودن آن اشاره می کند.
شاهنامه های منظوم: برعلاوه از شاهنامه های منصور که از آنها یاد کرده آمد، در دوره مورد بحث ما شاعران و سخنوران ادب پارسی دست به سرودن شاهنامه های منظوم زدند، مانند: شاهنامه منظوم مسعودی و شاهنامه ابوعلی دقیقی بلخی وبعدها شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی و مانند اینها، که به گونه فشرده به معرفی گرفته خواهد شد.
شاهنامه مسعودی: مسعودی مروزی یکی از جمله شاعران پرمایه اواخر سده سوم و اوایل سده چهارم هجری است. او نخستین شاعریست که روایات حماسی و ملی آریانا را به نظم دری درآورد، مگر ما در مورد این اثر منظوم آگاهی کاملی در دست نداریم و تنها ثعالبی در (اخبار ملوک الفرس) و هم چنان مطهر فرزند طاهر المقدسی در کتاب (البدا والتواریخ) از این منظومه یاد کرده اند. از پاره بیتهای که از شاهنامه مسعودی به دست ما رسیده، معلوم می شود که این منظومه بر وزن هزج مسدس و بدون شک بر وزن خسرو و شیرین نظامی است. بنا به روایت ملک الشعرا بهار در کتاب سبکشناسی، تآلیف شاهنامه مسعودی باید در سال ۳۵۵هجری صورت گرفته باشد، اما این که چند سال قبل از آن سروده شده، تا اکنون برای ما معلوم نیست.
شاهنامه دقیقی بلخی: دومین شاعری که دست به کار حماسه سرایی زد و بخشی ازداستانهای ملی و مردمی و پیکار اهل آریانا را با بیگانه گان به نظم در آورد، دقیقی بلخی بود که به نام «گشتاسپ نامه دقیقی» یاد می شود و در واقع می توان گفت که نخسین اثر حماسی منظومی است که از تصرف اندوهناک زمان برکنار مانده و تا روزگار ما رسیده است. نام دقیقی ابوعلی منصور محـمد فرزند احمد دقیقی است که در بین سالهای۳۲۰ تا۳۳۰هجری تولد شده است. عوفی در کتاب (لباب الاباب) زادگاه دقیقی را طوس دانسته، اما هدایت می نویسد که برخی دقیقی را بلخی و بعضی هم سمرقندی می دانند. آورده اند که دقیقی دین زردشتی داشت و عده یی نیز گفته اند که چون دقیقی نام و تخلص مسلمانی دارد، لذا نباید دین زردشتی داشته باشد. در دیوان دقیقی ما به اشعاری بر می خوریم که دقیقی به زردشتی بودن خود اشاره می کند ، چنان که در این مورد گفته است:
دقـیقی چـهار خصلـت بـرگـزیـده … بــه گیتی از همه خوبی و زشـتی
لب یـاقوت رنگ و نالـه ی چنک … می خون رنگ وکیش زردهشتی
گویند که دقیقی در ابتدا به دربار چغانیان می زیست و در آن جا پادشاهانی چون امیر ابو سعید مظفر فرزند علی چغانی و ابوصالح منصور فرزند نوح سامانی را ستایش کرد، مگر به امر نوح فرزند منصور سامانی به نظم شاهنامه پرداخته است. در مورد چگونگی زیست و سال درگذشت دقیقی نمی توان به یقین کامل سخن گفت به دلیل آن که اندیشه های گوناگونی در دست است، اما آن چه درست تر به نظر می رسد این است که در میان سالهای ۳۶۷ تا ۳۷۰هجری کشته شده باشد. بدون شک دقیقی شاعریست شیرین زبان، پرمایه و چیره دست که در سرودن غزلهای سخته و نیکو دسترسی کاملی دارد، مگر شهرت عمده اش در سرودن شاهنامه اوست که به نام «گشتاسپ نامه دقیقی » یاد می شود. از مطالعه متن گشتاسپ نامه بر می آید که هزار بیت دقیقی از آغاز پادشاهی گشتاسپ و رفتن لهراسپ به نوبهار بلخ، آغاز یافته و در شرح پیدا شدن زردشت در بلخ و تجاوز ارجاسپ تورانی به آریانا و پیکار اهل آریانا در راه حفظ تمامیت ارضی و شرافت ملی سروده شده است و تا زمانی که دومین مرتبه ارجاسپ تورانی به آریانا لشکرکشی می کند ادامه می یابد ، مگر در همین جای رشته داستان نسبت به کشته شدن دقیقی به دست غلامش قطع گردیده و شاهنامه او ناتمام می ماند. در سر تا سر گشتاسپ نامه دقیقی به گونه عموم دو گونه اندیشه و ایده متضاد با هم در حال مبارزه و کار و پیکارقرار دارند و جنگهایی که بین اهل آریانا و تورانیها صورت می گیرد، هم به منظور ایده و اندیشه است وهم به خاطر مسایل مرزی و جغرافیایی. دقیقی با تاثیر پذیری دین زردشتی معتقد است که دو نیرو یکی نماینده خیر و دیگر نماینده شر در طبیعت حکمفرمایی دارد که بنابه اندیشه دقیقی، زردشت به حیث پیغمبر نماینده خیر بوده و آتش به حیث سمبول روشنایی باید مورد احترام و ستایش آدمیان قرار بگیرد. در شاهنامه دقیقی برعلاوه مطالبی که یاد کرده آمد، مسایلی چون: میهن دوستی، ارزش و بزرگ داشت خرد، ناپایداری دنیا و مظاهرمادی، دفاع از نوامیس ملی، عزم و اراده و دلیری و استواری و دوستی صمیمانه بین افراد خانواده و در بین آدمیان و بخشنده گی و انسان دوستی و دادگستری و راستی و نیکویی و خوبی و ژرف اندیشی بازتاب یافته و به گفته استادم شاد روان پوهاند محـمد رحیم الهام، دقیقی «چراغ احساس وطن دوستی و مردم پروری را در دل و دماغ خواننده روشن می کند.» من یقین و باوردارم که اگر دقیقی زنده می ماند و موفق به سرودن تمام شاهنامه اش می گردید نامش در قطار بهترین حماسه سرایان زبان و ادب فارسی ثبت می شد، مگر شوربختانه که ناجوانمردانه کشته شد و شاهنامه اش ناتمام ماند. فردوسی نامدار ماجرای کشته شدن دقیقی را این گونه یاد می کند:
بـه او تــاختن کـرد نـاگاه مـرگ … نهادش بسر بـر یکی تیـره ترک
یکایک از او بخـت بـرگشته شـد … بـه دست یکی بنده، بـر کشته شـد
ز گشتاسپ وارجاسپ بیتی هزار … بگـفت و بـرآمــد بــر او روزگار
برفت او و این نامه ناگفته ماند … چنان بخـت بیدار او خفته ماند
و بعدها فردوسی حماسه سرای بزرک و پرمایه، دنباله کار دقیقی را به نیکوترین وجهی، دنبال نموده و چنان کاخی را از نظم آباد می کند که از هیچ گونه باد و بارانی گزند نمی بیند:
جهان کرده ام ازسخن چون بهشت … ازیـن بیش، تخم سخن کس نکشت
بنــاهای آبـــاد گــردد خـراب … ز بـاران و از تـابــش آفـتاب
پی افگـندم از نـظم کـاخ بلنـد … که از باد و باران نیابد گـزند
بـریـن نـامـه بر سالهـا بگـزرد … همی خواند آن کس که دارد خـرد
مثنوی عشقی: در مورد مثنویهای عشقی که در زمان سامانیها به وجود آمده متآسفانه هیچ گونه آگاهی در دست نداریم و تنها در برخی از کتابها از ابوالمؤید بلخی منظومۀ به نام «یوسف و زلیخا» ضبط شده، که آن هم مانند بسا از آثار دیگر زبان دری دست خوش حوادث روزگار گردیده و از بین رفته است.
مثنویهای اخلاقی و تربیتی: در دوره مورد بحث ما نه تنها آثار حماسی، رزمی، ادبی وهنری توسط نویسندگان و پژوهندگان زبان و ادب فارسی به نگارش درآمد، بلکه در این دوران شاعران و هنرمندان و محققان دست به خلق آثار آموزشی، تربیتی و اخلاقی نیز زدند. در این آثار به گونه عموم مسایلی چون پند و اندرز و مطالب حکمی بازتاب فراوان یافته، چنان که به گونه نمونه می توان از مثنوی آفرین نامه ابوشکو ربلخی و مثنوی کلیله و دمنه رودکی سمرقندی یاد کرد.
مثنوی آفرین نامه ابوشکور بلخی: شاعر در سال ۳۳۶هجری مثنوی آفرین نامه را به پایان رسانید. او سراینده قصیدها و قطعاتی زیبا نیز در زبان دری می باشد، چنان که بیتهای پراکندۀ در دست ماست. گویند که ابوشکور بلخی در اوایل سده چهارم هجری می زیست و عصر او مصادف بوده به اواخر عهد رودکی و اوایل عهد فردوسی و معاصراست به عهد امیر حمید نوح فرزند نصر سامانی. محل تولد ابوشکور آن گونه که در تمام مآخذ آمده، بلخ است. از احوال و چگونگی زندگی وی در آغاز حیاتش هیچ گونه آگاهی و طلاعی در دست ما نیست. از پاره بیتهای پراکنده شاعر نمودار می شود که زندگی را به مدح گذرانیده است. ابوشکور در سرودن شعرهای عاشقانه نیز استاد بوده، مگر توانایی زیادترش در قطعه های اوست. ابوشکور در قطعه هایش می کوشد تا آدمیان را پند و اندرز بدهد و مسایل و مطالب حکمی را بازتاب دهد. به گمان اغلب ابوشکور بدون از قطعه های شعری، دارای مثنویهای دیگری نیز بوده که موضوعات آن نیز موعظه و اندرز بوده است.
کلیله و دمنه رودکی: ابوعبدالله جعفر فرزند محـمد رودکی در یکی ازده های رودک پنج رود سمرقند دیده به جهان گشود. عده یی گویند که او ازمادر کور زاده شد و برخی به این اندیشه اند که بعدها کور گردیده است. گویند که رودکی به دربار امیر نصر سامانی می زیست و ثروت فراوان داشت، تا که درسال ۳۲۹هجری درگذشت. رودکی در فنون گوناگون شعر استاد بود و در تذکره ها او را به نام استاد غزل یاد کرده اند. در حدود صد هزار بیت سروده، مگر بیشتر اشعارش از میان رفته است. او در قصیده سرایی مهارت و توانایی کاملی دارد و بنا بر همین هنرمندیش بود که به زودترین فرصت به دربار راه پیدا کرد و مورد نوازش امیران قرار گرفت.عروضی سمرقندی در کتاب (چهار مقاله) رودکی را در قصیده سرایی می ستاید و در مورد قدرت طبع و تآثیر شعرش بر ذهن شاه بخارا و نصرسامانی اشاره می کند. صاحب لباب الالباب در باره مهارت رودکی در شعر سرایی چنین می نویسد: «چنان ذکی و تیز فهم بود که در هشت سالگی تمام قرآن را حفظ کرد و قرآئت بیاموخت و شعر گفتن گرفت. معانی دقیق می گفت، چنان که خلق بر آن اقبال نمودند و رغبت او زیاد شد، و او را آفریدگار آواز خوش و صورت دلکش داده بود و به سبب آواز در مطربی افتاده بود واز ابوالعیبک بختیار که در آن صنعت صاحب اختیار بود، بربط بیاموخت و در آن ماهر شد و آوازه او دراطراف و اکناف عالم برسید و امیر نصر سامانی که امیر خراسان بود او را به قربت حضرت خود مخصوص گردانید و کارش بالا گرفت و ثروت و نعمت او به حد کمال رسید، چنان که گویند او را دویست غلام بود و چهار صد اشتر به زیر بنه او می رفت.» بدون شک رودکی می تواند که منظره های طبیعت را خوب و نیکو توصیف و تجسم نماید. ستایشهای او در نهایت لطف و دقت است و تا اکنون هیچ شاعری نتوانسته است که مانند رودکی، شراب را به عقیق گداخته و دندان را به ستاره سحری تشبیه نماید، و الحق که در این فن هنرمندی بی بدیل و استاد است. گویند نخستین کسی که کتاب کلیله ودمنه (ابن مقفع) را به زبان دری به شعر در آورد، رودکی بود، چنان که ملک الشعرا بهار در این مورد چنین می نویسد: بار دیگر رودکی به امر امیرنصربن احمد سامانی و تشویق بلعمی، کتاب مزبور را به شعر فارسی و به نظم درآورد و بیت اول آن چنین بوده است:
هر که ناموخت از گذشت روزگار … هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار
آورده اند که رودکی به فرمان نصر فرزند احمد سامانی (۳۳۱-۳۴۳) به نظم کلیله ودمنه اقدام کرد و چون شاعر در آن زمان کور بود، لذا ابوالفضل محـمد بلعمی که در آن وقت وزیر بود، کتاب کلیله و دمنه را می خواند و رودکی آن را به شعر فارسی بر می گرداند. این کتاب در بحر رمل مسدس مقصور یا محذوف (فاعلاتن- فاعلاتن- فاعلان) سروده شده است و امروز چند بیتی از آن در تذکره ها و فرهنگها ضبط شده و تا روزگار ما رسیده است. اندر باب بزرگداشت خرد و دانش گفته است:
تا جهان بــود از سـر آدم فـراز … کس نبود از راه دانـش بی نیاز
مردمان بخرد انـدر هــر زمان … راه دانش را به هـر گونه زبان
گرد کـردنــد و گرامی داشتـنـد … تا به سنگ اندر همی بنگاشتـند
دانش اندر دل چراغ روشنست … وز همه بد بر تن تو جوشنست
گونه های دیگر شعر: در دوره مورد بحث ما، به استناد کتابها و اثرهای که در دست است، میتوان ادعا نمود که بر علاوه مثنویهای که یاد کرده آمد، گونه های دیگر شعر مانند: قصیده، رباعی، غزل، قطعه، رثا و ترجیع بند نیز موجود بوده است و شاعران زیادی در بخشهای گوناگون شعر دسترسی کاملی داشتند. محـمد فرزند وسیف در قصیده سرایی مهارت کاملی داشت و ابوشکور بلخی در قطعه سرایی و مثنوی و حنظله بادغیسی در دوبیتی و رودکی سمرقندی در غزل مشهور و معروف بوده اند. شاعران این زمان کوشش می کردند تا در شعرهای خود موضوعاتی را مانند، عشق، اندرز، اخلاق، موعظه، مدح و زیباییهای طبیعت و بسیاری از مسایل تاریخی و اجتماعی و فرهنگی زمان خود را انعکاس دهند. شعرحماسی در این دوره رونقی به سزا یافت و در همین زمان است که دقیقی شاهنامه را سروده و بعدها توسط فردوسی تکمیل گردید. در همین مورد داکتر ذبیح الله صفا دانشمند شناخته شده ایران درست و برحق گفته است که: «شاعران این عهد، در انواع مختلف شعر از مثنوی، قصیده، مسمط و ترجیع بند و رباعی و دوبیتی، قطعه و غیره طبع آزمایی کرده اند.»
سبک شعر: شعر این دوره هم با تآثیرپذیری از سنن ملی این مردم، رنگین و آگنده از نشاط و تازگی است. شاعران این زمان تمامی مردمی بودند بانشاط و علتش همانا آماده بودن شرایط زیست باهمی است که به اثر تشویق و بزرگ داشت فرمانروایان سامانی برای آنها آماده می گردید. شاعران این دوره اگر از عشق سخن می گویند و یا اگر کدام کسی و یا چیزی را وصف می کنند، در همه جا اوصاف طبیعی، ساده و دور از مبالغه و اضافه گویی است و با داشتن ویژگیهای مختص به خود، از شعرهای شاعران دوره های بعدی جدا و متمایز می گردد. ویژ گیهای که یاد کرده آید، در شعر شاعران این
زمان زیاد به چشم می خورد:
۱- به کار نبردن واژه های عربی: در نظم و نثردوره سامانی واژه های عربی به چشم نمی خورد، و اگر نمونه های محدودی هم دیده شود، عبارت از همان واژه های است که در کارهای اداری، مسایل علمی و یا دینی به کار برده می شده که شاعران در آن زمان نظیرش را در زبان دری نداشته اند.
۲- بیان ساده و روان: ترکیبهای نامانوس و دور از ذهن در شعر این دوره به ندرت دیده می شود، به دلیل آن که شاعران کوشش می کردند تا افکار و اندیشه های خود را بدون تکلف و به زبان ساده و روان بیان نمایند.
۳- کوتاهی جمله ها: دیگر از جمله ویژگیهای شعر این دوره همانا کوتاه بودن جمله هاست که در حقیقت خاصیت لازمه ایجاز است.
تکرار کلمه ها: در شعر این دوره تکرار یک کلمه و یا یک لفظ عیب نبوده و حتی تکرار فعلها دریک جمله معمول و مروج بوده است. به این بیت رودکی توجه شود که تا چه اندازه زیبا و شیوا و ساده و پیاده گفته است:
مرا بسود وفروریخت هرچه دندان بود. نبود دندان لابدچراغ تابان بود
۵- در این دوره، شعرها از نگاه موضع بسیار ساده و روان بود و صنایع لفظی خیلی کم به کار می رفت و تشبیه ها و استعاره ها نیز بسیار ساده بوده است.
۶- به کارد برد وزنهای سنگین: در شعرهای دوره نخست، برخی از وزنهای سنگین و ثقیل به کار برده می شد آن گونه که خواننده مجبوراست این گونه اشعار را با تغییر لفظ ها و کلمه ها درست بخواند.
۷- سادگی قافیه: یکی دیگر از ویژگیهای شعر دوره سامانی است، به این معنا که تفنن در قافیه آن گونه که در شعرهای دوره های بعد دیده می شود، دیده نمی شود و از آن گذشته در شعرهای این زمان ردیف هم چندان به چشم نمی خورد.
۸- سادگی معنا: شعرهای این دوره هم چنان که از نگاه بیان ساده و روشن است، از نگاه معنا نیز بی پیرایه و ساده می باشد. شاعر همان گونه که می دید و حس می کرد، به همان گونه وصف می نمود، بدین معنا که در معانی اشعار هیچ گونه تکلفی دیده نمی شود.
۹- وضاحت و استحکام و پختگی واژه ها و کلمه ها، در شعر این دوره به حد اعلای خود رسیده بود و شاعر در این زمان کوشش می کرد تا کلمه ها را به همان جایی که لازم است، به کار ببرد.
۱۰- در این دوره شاعران و نویسندگان در واژه های زبان عربی تصرف می نمودند و نیز اکثر واژه های زبان عربی را به روش زبان دری جمع می بستند.
۱۱- گرایش به ترک لذتهای مادی و بد بینی و نفرت از زندگی و توصیه به گوشه نشینی، هم چنان که در دوره های بعد در شعر راه می یابد، در این دوره به چشم نمی خورد.
۱۲- موضوعها و مضامین شعرهای این زمان،همه تازه و بکر بوده و از اشعار نغمه های شادمانی و کامرانی و سرور به گوش می رسد.
۱۳- زمان سامانیان دوره ممتاز و برجسته حماسه سرایی و شعرهای رزمی بوده و در اشعار روحیه آزادی خواهی، وطن دوستی، و ملیت خواهی زیاد دیده می شود، چنان که بهترین شاهنامه های منثور و منظوم در همین دوره به وجود آمده است.
۱۴- اساس شعر در این زمان مدح و ستایش فرمانروایان در سرایش قصیده های تابناک و غرا و در درجه دوم سرودن داستانهای حماسی، عشقی و اخلاقی بوده است.
۱۵- بیشتری اشعار و زیاد بودن شاعران و منحصر بودن شعر و شاعری در خراسان و مآورالنهر یکی دیگر از خصوصیات شعر این دوره به شمار می رود، چنان که در مورد رودکی گفته اند که در حدود یک ملیون و سه صد هزار شعر داشته است.
وضع شاعران و دانشمندان: شاعران و نویسندگان در دوره مورد بحث ما، از جمله قشر ممتاز جامعه به شمار رفته و از تمام شرایط و وسایل زندگی آرام و مرفه برخورددار بودند. علت این امر، همانا تشویق، رهنمایی و بزرگ داشت فرمانروایان صفاری و سامانی است. هر یک از این دو خانواده با فرهنگ و علم دوست، در گسترش دانش و فرهنگ توجه خاصی داشتند و در راه آبادی و شگوفایی خراسان از هیچ گونه ایثار و فداکاری دریغ نکردند. دربار خانواده صفاری و سامانی مرکز علما، شاعران، هنرمندان و نویسندگان بود و دانشمندان از هر گوشه و کنار به دربار این خانواده ها روی می آوردند و به خلق بهترین و گرانبهاترین اثرها در ساحه های گوناگون دانش دست می زدند. صلات و بخششهای این دودمانها تا بدان درجه بود که به روایت عوفی در کتاب (لباب الالباب) زیربنه رودکی در سفر امیر بخارا به سوی هرات، چهارصد اشتر بود و همین رودکی بود که در سرودن کلیله و دمنه در حدود چهل هزار درهم از امیر نصر دریافت کرد. علت این که چرا این خانواده ها تا این اندازه از دانشمندان و شاعران قدر می کردند، در دو نکته مضمراست نخست این که امیران و فرمان روایان این خانواده ها همه مردمی بودند، مردم دوست، وطن پرست و همیشه آرزو داشتند تا دربارشان از نگاه عظمت معنوی و فرهنگی پیش گام کشورهای دیگر باشد. دو دیگر این که وزیران این عهد نیز بیشتر شان شاعر و دانشمند بودند و این علاقه و دلچسپی به شعر و شاعری آنها را وامیداشت تا از بزرگان و سخنوران قدردانی کنند. شاهان و بزرگان این عهد نه تنها به زبان و ادبیات دری توجه داشتند، بلکه زمینه را آماده می کردند تا از زبانهای دیگر درساحه های گوناگون دانش ترجمه ها صورت بگیرد و به همین دلیل است که در همین دوره، کتابهای بیشتری از زبانهای دیگر و به ویژه از زبان عربی ترجمه گردید، چنان که می توان از کتاب تاریخ محـمد فرزند جریر طبری نام برد که توسط ابوعلی محـمد فرزند ابوالفضل بلعمی وزیردانشمند سامانی از زبان عربی به زبان دری برگردانده شد. در بخش فلسفه، نجوم، ریاضی، پزشکی و جغرافیه، ترجمه های بیشماری صورت گرفت.
شاعران این دوره: در این بخش از شاعرانی نام برده می شود که یا در محدوده جغرافیایی کشور ما زندگی نموده اند و یا آن که در قلمرو تحت نفوذ خانواده های طاهریان، صفاریان و سامانیان به وجود آمدند و مورد تشویق و بزرگداشت خانواده های یادشده، قرار گرفتند و آن شاعران عبارتند از:
۱- حنظله بادغیسی : در حدود سال۲۲۰هجری تولد شد و از جمله شاعران زمان طاهری به شمار می رود.
۲- محمود وراق هروی: از شاعران معاصر دوره طاهری و صفاری است که چند بیت بیشتر ازاو باقی نمانده و برخی از محققان او را نخستین شاعر دری زبان گفته اند.
۳- ابوشعیب هروی: صالح بن محـمد از جمله فضلا و شاعران زمان سامانیان است که به داشتن دانش زیاد شهرت فراوان یافته است. وی اواخرعمر رودکی را نیز دریافته بود.
۴- ابوحفص بن احوص سغدی: بنا به روایت تذکره نویسان وی نخستین شاعر زبان فاسی است که در موسیقی نیز دسترسی کاملی داشته و در اوایل سده چهارم هجری می زیست.
۵- ابوالمؤید بلخی: از شاعران نیمه اول سده چهارم هجری و در زمان سامانیان است که صاحب کتابهای مانند شاهنامه منثور، یوسف و زلیخا و عجایب البلدان است.
۶– ابومنصور محـمد بن احمد دقیقی بلخی: از شاعران سده چهارم و هم زمان سامانیان است. دقیقی چنان که قبلآ نیز گفته آمد، نخستین شاعریست که بعد از مسعودی غزنوی به نظم شاهنامه پرداخت و هنوز هزار بیت بیشتر نسروده بو دکه در بین سالهای۳۶۸یا ۳۶۹به دست غلام خود کشته شد.
۷- محـمد بن وسیف سکزی: بنا به روایت تاریخ سیستان، نخستین شاعر زبان دری است که دبیر رسایل یعقوب لیث صفاری بود و قطعه شعری که به زبان فارسی در وصف یعقوب سروده، مشهور است.
۸- فیروز مشرقی: از شاعران مشهور صفاریان و معاصرعمرو بن لیث صفاری است که در سال۲۸۲هجری درگذشت. بیتهای از او در کتابها و تذکره ها ضبط شده است.
۹- ابوشکور بلخی: از شاعران مشهور سده چهارم است که به دربار نوح فرزند نصرسامانی (۳۳۱-۳۴۳) می زیست و مثنوی آفرین نامه را در سال ۳۳۶هجری سروده است.
۱۰- ابوعبدالله محـمد بن صالح ولواجی: از شاعران مشهور عهد سامانی است که شعرهای از وی در جلد اول تاریخ ادبیات ایران ضبط گردیده است.
۱۱- ابوالحسن علی بن محـمد غزوانی لوگری: از معاصران ابوالقاسم نوح فرزند منصور فرزند نوح سامانی (۳۶۵- ۳۸۵) است. این شاعر در نیمه دوم سده چهارم زندگی می کرده و ابوالحسن عبیدالله فرزند احمد عتبی وزیر سامانی را مدح کرده است.
۱۲-ابومحـمد بدیع بن محـمد بن محمود بلخی: از شاعران نیمه دوم سده چهارم هجری است. او معاصر دقیقی بوده و با طاهر فرزند فضل چغانی معاصر است.
۱۳- بوسلیک گرگانی: شاعری است که در سده سوم هجری زندگی می کرده و هم عصرعمرولیث صفاری بوده است. بیتهای پراکنده از او در کتابها ضبط شده است.
۱۴- ابوالعباس ربنجنی: از شاعران زمان سامانی است که ابوالفضل بیهقی و عوفی از وی نام برده اند و مرثیه او در مرگ نصر فرزند احمد سامانی مشهوراست.
۱۵- ابوعبدالله بن جعفر بن محمد بن آدم رودکی: اورا استاد شاعران گویند. در سده چهارم هجری در زمان سامانیان می زیست و در سال ۳۳۶هجری درگذشت. کتاب کلیله و دمنه را برای نخستین مرتبه به شعر دری برگرداند. متآسفانه امروز دردست ما نیست.
۱۶- ابوطاهر طیب بن محـمد خسروانی: از شاعران عهد سامانی و از خراسان بوده است. در اواخر نیمه دوم قرن چهارم می زیست. دکتور صفا در تاریخ ادبیات ایران از این شاعر شعرهای را نقل کرده است.
۱۷- منجیک ترمذی: ابوالحسن علی فرزند محـمد از شاعران سده چهارم هجری بوده که امیران چغانی را ستایش کرده است. ناصرخسرو در سفرنامه اش از دیوان شعر وی نام می برد و معتقد است که در قصیده سرایی دسترسی کاملی داشته است.
۱۸- ابومنصور عماره بن محـمد مروزی: از شاعران زمان سامانی است که در مرو دیده به جهان گشود و در سال۳۶۰هجری درگذشت و به گفته نویسنده مجمع الفصحا، شعرش پخته و نیکوست.
باید گفت که از جمله شاعرانی که یاد کرده آمد، اکثر آنها دارای دیوان شعر بوده وعده یی نیز به دیگر گونه های ادبی و هنری و علوم فلسفی، عقلی و اجتماعی آشنایی و آگاهی داشته اند که بحث در باره هر یک آنها سخن به درازا می کشد.
در این نبشته، از این کتابها استفاده کرده ام:
۱- عبدالحی حبیبی، متون دری، نشرات پوهنتون کابل، سرطان۱۳۴۶.
۲- تاریخ سیستان، به تصحیح ملک الشعرا بهار، تهران: ۱۳۱۴.
۳- محـمد عوفی، لباب الالباب، به تصحیح سعید نفیسی، تهران: سال ۱۳۳۵.
۴- قیس رازی، المعجم فی معاییر اشعارالعجم ، به تصحیح محـمد قزوینی، سال ۱۳۱۸.
۵- دولتشاه سمرقندی، تذکرت الشعرا، به تصحیح ادوارد براون انگلیسی، لندن: سال ۱۳۱۸.
۶- رضاقلی خان هدایت، مجمع الفصحا، به کوشش مظاهر مصفا، چاپخانه امیرکبیر، تهران: سال ۱۳۳۶.
۷- عروضی سمرقندی ، چهارمقاله ، به کوشش داکترمحمد معین ، تهران : سال ۱۳۱۳ ، ص ۱۰۷ .
۸- میر غلام محـمد غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، کابل: سال ۱۳۴۶.
۹- مهدی فروغ ، رستم قهرمان تراژیدی، هنر و مردم، تهران: سال ۱۳۵۴، شماره ۱۵۳.
۱۰- داکتر ذبیح الله صفا، حماسه سرایی در ایران، تهران: چاپ سوم، سال ۱۳۵۲.
۱۱- داکتر زهرای خانلری، فرهنگ ادبیات فارسی دری، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران: سال ۱۳۴۸.
۱۲- محـمد تقی بهار، سبکشناشی، چاپخانه سپهر، جلد اول، دوم و سوم، چاپ سوم، سال ۱۳۴۹.
۱۳- حماسه سرایی در ایران قدیم، داکتر صفا، تهران: سال ۱۳۵۲.
۱۳- داکتر سید مخدوم رهین، سالنامه کابل: سالهای ۱۳۵۵-۱۳۵۶.
روز شما خوش باد. داکتر یقین